- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
80 سالگی
دو موزه ملی
«مــوزه ملــی ایــران» و «کتابخانه و موزه ملی ملک» ۸۰ ساله شدند، دو نهادی که در بخش قابل توجهی از وظایف خود مشترکاند. در آیین بزرگداشت ۸۰ سالگی «موزه ملی ایران» بهعنوان یک موزه دولتی و «موزه ملی ملک» بهعنوان بزرگترین و نخستین موزه خصوصی کشور که زیر مجموعه آستان قدس رضوی قرار دارد، بیش از ۱۰ نفر از پیشکسوتان فرهنگ، هنر، موسیقی و موزهداری کشور دعوت شده بودند.
3 هزار و 500 اثر گنجینه
در شرایط نامطلوب
علی محمد زارع، سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران از فقدان فضای کافی گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران در نگهداری حدود 3 هزار و 500 اثر خبر داد. آن طور که زارع گفته مدیریت این موزه بنادارد با توسعه فضای گنجینه، علاوه بر روی ریل قرار دادن همه آثار مذکور، فضای داخلی گنجینه نیز به لحاظ برودت هوا و مواردی که به نگهداری آثار مربوط میشود بهبود پیدا کند. بنابرگفتههای سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران از خرداد ماه امسال روی سایت موزه، تصویر و اطلاعات ۹۰۰ اثر مهم گنجینه قرار گرفته است.
رضا سلیمان نوری
مسجد ثبت ملی شده خسروآباد در روستایی به همین نام در ۴۵ کیلومتری شرق بیجار واقع شده است. این بنا به دوران قاجار تعلق دارد و با توجه به نام مسجد، احتمال دارد توسط خسروخان اردلان ساخته شده باشد. این بنا شامل مصلای تابستان در ضلع شمالی، ایوان جنوبی و حجرههایی برای استراحت طلاب و خادمین است.از عمده تزئینات مسجد میتوان به آجرکاری و طرحهای گوناگون در بخشهای داخلی و خارجی آن اشاره کرد. مسجد خسرو آباد دارای شبستانی است که با شش ستون مدور قطور آجری و پانزده گنبد کوچک مسقف شده است. چشمه جوشان و پرآبی که نزدیک مسجد وجود دارد از گذشتههای دور در آب نمای حیاط مسجد جریان داشته است. این مسجد به سبک مساجد خاص گروس ساخته شده و ویژگی آن داشتن یک ایوان جنوبی، قرار گرفتن شبستان ستوندار در پشت این ایوان و حیاط مقابل آن است.
شماره جدید ماهنامه سینمایی «هنر و تجربه» منتشر شد. روی جلد این شماره عکس فاطمه معتمد آریا و حسین علیزاده قرار گرفته است؛ هنر و تجربه در این شماره به بهانه حضور این دو چهره در دو فیلم، با آنها گفتوگویی مشترک صورت داده است، گفتوگویی که در آن معتمد آریا و علیزاده از موسیقی و فیلم گفتهاند. در این شماره همچنین یادداشتهایی از سعید حقیقت، احمد طالبینژاد، جواد طوسی، حسین فرح بخش و... میخوانیم. همچنین هنر و تجربه در این شماره گفتوگوهایی نیز با محمد علی طالبی، اصغر یوسفینژاد، مجید اسماعیلی و روبرتو بولیتر، کارگردان برزیلی انجام داده است. شماره 3 نشریه «هنر و تجربه» در 228 صفحه و به قیمت 10 هزارتومان در دسترس مخاطبان قرار دارد.
افرا امیری
بهار مطبوعات بود و همه چیز به قول بیهقی از لونی دیگر. دکههای روزنامه فروشی هم روزهای خوشی را میگذراندند. دیگر منبع درآمد فروش سیگار و فندک و بیسکویت ساقه طلایی نبود، روزنامهها و مجلههایی بود که یکی پشت دیگری زاده میشدند و ویترین دکهها را رنگارنگ میکردند: جامعه، توس، خرداد، فتح، پیام امروز، آدینه...
روزنامه نگاران، ستون نویسها و آدمهایی که اسمشان را در صفحات مختلف نشریات میدیدی ستارههای آن روزهای ما بودند. چشممان دنبال ازدواج یا طلاق فلان بازیگر سینما نبود، با ولع روزنامهها را ورق میزدیم تا مطلبی تازه از نویسنده یا روزنامه نگار محبوبمان پیدا کنیم و بخوانیم. نامهایی که تا آن زمان ممنوع بودند روی صفحه اول نقش میبستند: احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، سیمین بهبهانی... آنها بواسطه همین روزنامه نگاران دوباره به عرصه آمده بودند و حرف میزدند. از همه چیز، از فرهنگ، شعر، ادبیات، سینما، سیاست...
نسل من، آنها که دغدغهای داشتند و سری که بوی قرمه سبزی میداد، لابه لای همین روزنامهها و آدمها استخوان ترکاند. به خاطر همین به جای بال بال زدن برای حضور در جشنواره فیلم فجر، خودمان را میکشتیم که به جشنواره مطبوعات برسیم. آنجا کعبه آمال ما بود. فضایی که تجربه کردنش در رویاها ممکن میشد وحالا به واقعیت تبدیل شده بود. غرفه به غرفه روزنامه نگارانی را میدیدم که با کلمات و سوژهها و مصاحبهها و گزارشهایشان نگاه ها به زندگی، جامعه و همه چیز شکل گرفته بود. دانشجویان فوج فوج توی راهروها میرفتند و میآمدند و پرسشهایشان رگبارگونه میبارید. پرسشهایی که سؤال همه ما بود.
از آن روزهای جشنواره مطبوعات تا این روزهای نمایشگاه مطبوعات سالهای زیادی گذشته است. حداقل 18 سال. هنوز نمایشگاه برگزار میشود و هنوز آدمها به آن سر میزنند اما مطبوعات دیگر جان سابق را ندارند. آنقدر رسانهها گسترش پیدا کردهاند و شکل و شمایل جدید به خبر دادهاند که دیگر حرفی برای گفتن نمیماند. حالا نمایشگاه مطبوعات هم تنها شمایلی است از آنچه که باید باشد بیآنکه قصوری داشته باشد. حالا ما خودمان روزنامه نگارهایی هستیم که مخاطب را گم کردهایم. مخاطب هم بهدنبال پیدا کردنمان نیست. با این حال همه چیز میتواند شکل دیگری باشد. میتواند به روزهای خوشی برگردد که بهار مطبوعات نام داشت و حالا جز نامی از آن باقی نمانده است. وقتی هم دولت و هم بدنه مطبوعاتی این را میخواهند، باید اتفاق بیفتد. تا همین حالا هم حسابی دیر شده است. تا همین حالا هم نومیدی به هزار زبان در سخن است و راهی طولانی و سخت تا رسیدن به استانداردهای معمول جهانی داریم. شاید یکی از راههایش همین باشد، وارد کردن عنصر رقابت به اتفاقی که بهعنوان نمایشگاه مطبوعات شکل میگیرد. هر چه هست، کاش هر چه زودتر این نمایشگاه مطبوعات آن چیزی شود که بود. کاش روزهای خوش دوباره از راه برسد. با این حال زمانه به ما یاد داده است که باید قدردان همینی که هست باشیم. همین که چراغ نمایشگاه مطبوعات روشن است و هنوز جایی هست که دور هم جمع بشویم و با مخاطب بی واسطه سخن بگوییم، خوب است اما کافی نیست.
مراسم تجلیل از حسین حسینخانی، مدیر مسئول انتشارات آگاه به همت جمعی از فعالان حوزه کتاب به پاس سالها فعالیت و تلاش او در حوزه نشر برگزار میشود. کتاب های نشر آگاه سال هاست که در کتابخانه اهالی ادبیات و دوستداران مطالعه به چشم می خورد و بخشی از حافظه جمعی ما را شکل د اده است. حسین خانی در تمام این سالها و با وجود تمام این سختی ها توانست انتشارات آگاه را از کوران حوادث بگذراند و چراغ نشرش را روشن نگه دارد. گفتنی است که این مراسم چهارشنبه دهم آبان ماه از ساعت 17 تا 19 در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار میشود.
بهروز بهزادی
روزنامه نگار
در دهه 40 و تا حدی هم دهه 50 ما با نسلی از روزنامه نگاران روبهرو بودیم که علاوه بر کار رسانهای، داستان نویس هم بودند. زنده یاد رسول ارونقی کرمانی هم از همین نسل بود، روزنامه نگاری که در دوران اوج فعالیت هفته نامهها و مجلات، سردبیری مجله اطلاعات هفتگی را برعهده داشت. البته فعالیت او تنها به این مجله ختم نمیشد چراکه برای اغلب مجلههای آن دوران مطلب مینوشت.
علاوه بر این او یکی از پاورقی نویسان مطرح آن دههها نیز بود، اغلب نوشتههایش حول موضوعات مرتبط با جوانان و بویژه مسائل عاطفی و احساسی آنان بود. بواسطه پاورقیهایش بسیار مورد توجه خوانندگان بود و اغلب مردم نوشتههایش را با جدیت دنبال میکردند. آشنایی من هم با ارونقی کرمانی در مجله اطلاعات هفتگی بود، آن سالها خیلی جوان بودم و ابتدای فعالیتم در عرصه رسانه بود.
سردبیری اطلاعات هفتگی را برعهده داشت، مردی بسیار متواضع بود و نوشتاری بسیار احساسی داشت. آنقدر در فضاسازی مهارت داشت که تقریباً محال بود داستانهای او را بخوانید و اتفاقات آن پاورقیها همچون تصویر فیلمهای سینمایی در ذهنتان به حرکت درنیایند. تجسم نوشتههایش درست مانند فیلمهای سینمایی بود و جالب اینجاست که از آثار وی چند اقتباس سینمایی هم انجام شد. با اینکه آشنایی بسیاری به اصول روزنامه نگاری داشت اما همواره در تلاش بود تا به هیچ وجه از حد و حدود فراتر نرود. در عین تواضعی که در او سراغ داشتیم بسیار مقید بود و شاید در نهایت نجابت ذاتیاش بود که باعث شد بعد از انقلاب خانهنشین شود.
البته شاید این خانهنشینی تا اندازهای هم ذاتی بود چرا که اگر میخواست میتوانست کار خود را در خارج از کشور ادامه بدهد. نظیر ارونقی کرمانی هنوز چند نفر دیگر هستند که ای کاش در زمان زنده بودنشان قدرشان را بدانیم، از نسل افرادی چون ارونقی کرمانی هنوز چند نفری در قید حیات هستند از جمله این افراد می توان به «ر. اعتمادی» اشاره کرد او هم در آن سالها سردبیری مجله اطلاعات جوانان را برعهده داشت، فعالی در عرصه رسانه که همچون ارونقی از پاورقی نویسان مطرح کشور بود. شاید این افراد غریبانه چشم از دنیا ببندند اما مسأله این است حتی اگر ما آنان را نادیده بگیریم، تاریخ چنین کاری نخواهد کرد.
تاریخ ادبیات معاصر برخلاف ما قدر این افراد را خواهد دانست چرا که آنان بیاغراق به ادبیات فارسی خدمت بسیاری کردند. متأسفانه زبان فارسی در نوشتار با مشکلات بسیاری روبهرو شده که باعث میشود در نهایت ما قدر امثال ارونقی را بدانیم، افرادی که در کنار داستاننویسی تلاش بسیاری برای ارتقای ادبیات فارسی انجام دادند و آن را زنده نگه داشتند. به پاس تمام این خدمات باید قدر ارونقی و امثال او را بویژه تا زمانی که زنده هستند بدانیم. جای افرادی همچون ارونقی که در مجلهنویسی بیاغراق بسیار مجرب بود امروز خالی است. متأسفانه اغلب مجلههای فعلیمان بیش از نیاز جامعه به سوی سیاست حرکت کردند و اغلب به طور واضحی نیاز مخاطبان را نادیده گرفتهاند از همین رو معتقدم که عرصه رسانه بویژه مجلههای هفتگی و ماهنامهها نیاز بسیاری به افرادی با طرز فکر و نگاه ارونقی کرمانی دارد.
شنبه شب گذشته مرضیه برومند به برنامه «چشم شب روشن» رفت تا از غریبی تئاتر کودک بگوید. از اینکه فعالان این عرصه عاشقند ولی با بیپولی چراغ این تئاتر را روشن نگه داشتهاند. او از داوود رشیدی هم گفت که زمینه را برای تئاتر تلویزیونی بچهها فراهم کرد و اگر ما حالا تئاتر کودکان داریم مدیون او هستیم. برومند گفت: «همه میدانند که باید برای بچهها از کودکی سرمایه گذاری فرهنگی کرد اما متأسفانه گاهی احساس میکنیم به جای اینکه شاهد روند رو به رشدی باشیم متوقف یا دچار معضل بازگشت به عقب میشویم.»
کارگردان «خونه مادربزرگه» با تأکید براینکه تئاتر کودک و نوجوان باید در تلویزیون هم باشد،گفت: «من بارها با خیلی از مسئولان و مدیران شبکه و گروهها هم در این باره صحبت کرده و آنها استقبال کردهاند. گفتهام ما که هر ساله در همدان جشنواره داریم و نمایشهایی در این ایام اجرا میشود یا آثاری که در تالار هنر روی صحنه میروند، کارهای خیلی خوبی هستند که یک بار اجرا میشوند و تمام. شما بیایید اینها را ضبط و در استودیو با دکوپاژ تلویزیونی تبدیل به تله تئاتر کنید.» فایده این اقدام از نظر او این است که ممر درآمدی برای تئاتریها خواهد بود که با بیپولی و بدبختی کار میکنند؛چون اگر سالنهای نمایش پر هم شود، بچهها درآمد پایینی دارند و ببینید چقدر عاشقند که همچنان چراغ تئاتر کودک را روشن نگه میدارند. اما متأسفانه هیچ وقت این اتفاق نمیافتد، واقعاً من از مدیران سؤال دارم که چرا این اتفاق نمیافتد؟!
برومند با انتقاد به آموزش و پرورش دربخش دیگری از سخنانش گفت: «کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان زیر مجموعه آموزش و پرورش است و انصافاً در سال های گذشته از رکود خارج شده و کارهای زیادی انجام میدهد اما بدنه خود آموزش و پرورش ارتباط خیلی کمی با تئاتر دارد و ما هیچ جا حضور آموزش و پرورش را نمیبینیم. مثلاً در سینمای کودک هم جمع ما، بارها در دوره و دولتهای مختلف با وزیران آموزش و پرورش جلساتی داشتهایم و همیشه قول مساعد دادهاند اما هیچ وقت اتفاقی نیفتاده است.»
او همچنین گفت: «خود من جزو بنیانگذاران بخش تئاتر کانون بودم. همه شهرها دارای کتابخانه هستند و کانون هزار شعبه در کشور دارد که در هر کدام میشود، نمایش اجرا کرد. تئاتر را میتوان طراحی کرد و حتماً به سالن بزرگ برای اجرا نیاز ندارد. فقط کافی است ارگان ها کمک کنند تا گروهها وسیله حمل و نقل داشته باشند.»
عبدالجبار کاکایی
شاعر
بی اغراق قیصر از معــــدود شـــاعرانی است که میان همه اهالی فرهنگ و ادب محبوب بوده و هنوز هم هست، اغلب بدون درنظر گرفتن نحله فکری مورد قبول شان با قیصر و سرودههایش ارتباط خوبی داشتند. شاید مهمترین دلیل این مسأله را بتوان در این دانست که او نه تنها شاعر، که فردی بسیاری متعادل هم بود. قیصر حتی در مواضع سیاسی و اجتماعی هم تلاش میکرد تا تعادل را حفظ کند، شاید به همین خاطر بود که توانست خیلی زودتر از دیگر شاعران گفتمان انقلاب به رفتار و تفکراتی متعادل نزدیک شود. قیصر تأکید بسیاری به بهره گرفتن از تدبیر و رفتار عقلانی داشت که این مسأله در سرودههایش هم قابل مشاهده بود آنچنان که با مطالعه اشعار او میتوان به وضوح ردپای این گفتهها را در موضوعات و محتوای سرودههایش هم دید.او در محتوای اغلب اشعارش فراتر از مسائل اجتماعی به طرح مسائل بنیادین میپرداخت و به نوعی میتوان گفت که طرح مسأله میکرد. مواردی که به آنها اشاره شد بیش از همه در دفترهای آخرش دیده میشوند. از بحث محبوبیت قیصر در میان اهالی ادبیات که بگذریم سرودههای او در بین مردم هم علاقه مندان بسیاری داشت و هنوز هم دارد. ساده گویی یکی از مهمترین ویژگیهای قلم وی در شعر سرودن بود، با تکیه بر عنصر ضرباهنگ کلمات قادر به جذب مخاطبان به سوی سرودههایش بود. این در شرایطی است که مردم وقتی دست به خواندن اثری میزنند بیش از همه از موسیقی نهفته در اشعار و از سویی ضرباهنگ کلمات لذت میبرند و قیصر بخوبی از این ویژگی بهره میگرفت.
بعد از نیما تنها فریدون مشیری را میتوان از شاعرانی دانست که از این سبک شعر گفتن تبعیت میکردند که قیصر هم در همین مسیر قدم گذاشته بود، البته شاعران دیگری هم بودند اما هیچ کدام به اندازه او موفق نشدند.
قیصر در دورانی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران رخ داده بود بواسطه برخی ملزومات به سراغ انتقال پیامهای مورد نظرش از طریق شعر رفت. از همین رو به ساده گویی روی آورد تا قادر به جلب مخاطبان بیشتری شود. طبیعی است که وقتی شاعر به سمت استفاده از چنین شیوه بیانی برود سرودههایش براحتی در ذهن و ضمیر مخاطبان بنشیند. شعر قیصر چه از جهت مضمون و چه از جهت ساختار جایگاه رفیعی دارد با وجود این شاید بهتر باشد قدری منتظر بمانیم تا ببینیم تاریخ ادبیات معاصر چه جایگاهی را برای او در نظر خواهد گرفت. گرچه من از همین حالا هم حتم دارم شعر قیصر از جمله آثار قابل توجه در میان سرودههای به جای مانده از شعر معاصر است.شعر او در زمان خود و با توجه به اقتضائات زمان پذیرفته شده بود، بیشک شعری که در دوره خود مقبول مخاطبان واقع شود در آینده هم قادر به ماندگاری خواهد بود. از همین رو میتوان گفت که شعر قیصر شعری است ماندگار.
الهه خسروی یگانه
آفتاب پهن شده روی صورتش. روی چشمهایی که سوسو میزنند و تار و پود آن معجزه را میبافند، همان معجزهای که زیر دستهایش دراز کشیده است و گره به گره دارد جان میگیرد.
زن ترکمن، خالق همه زیباییهایی است که طبیعت به او ارزانی داشته است. رنگ در رنگ، از سرمهای آسمان تا قرمزی خاک، از سبزی برگ تا قهوهای کوه، «دختران دشت، دختران انتظار»اند و همه آرزوها را گره میزنند به طرح فرشی که باید خرج زندگی را دربیاورد.
خرج شرمگینی مرد بیکار که بهدنبال لقمهای نان به شهر میرود و دست خالی برمیگردد، خرج خواستههای کوچک و بیرنگ کودکش وقتی هنوز نمیداند دستان پدر خالی ست.
می بافد و لبخند میزند و میگذارد آفتاب بتابد، با مهر، مثل خودش که میتابد بر پهنه زندگی و تار و پودش را گرم میکند. صدای محصورش تنها به آواز بلند میشود، به لالاییهایی که برای کودکش میخواند و در آن گلایهها را زمزمه میکند تا بلکه دلش سبک شود. اگر این فرش نبود، چه میشد؟ اگر این دستان هنرمند نبودند چه سرنوشتی پیدا میکرد زن ترکمن؟ فرشی که شاید به اشتباه ما زیر پا میاندازیم. شاید میبایست قابش بکنیم و دیوارکوب تا هر بار که نگاهش میکنیم صدای دستهای بافنده را بشنویم. صدای حرف هایش، صدای نگاهش و خیالش که گره خورده به این فرش و به هزار جای نگفته، رفته و نرفته.
زیبایی را تعریفی دیگر میدهد این زن. مسئولیت را، مادر بودن و زن بودن را، همه چیز را به شکل دیگری معنا میکند و ما را با واقعیت کدر و راکد خودمان مواجه میکند. ما که از آن همه رنگ، از آن همه آواز و از آن همه رنج بینصیبیم. زیر آسمان خاکستری شهر به اندوه نفس میکشیم و چشمانمان عادت بیرنگی گرفته است. او پیامبر رنگ هاست. میبافد تا به رؤیاهایمان جان بدهد. به خیالاتی که دیگر فراموششان کردهایم.
فریور خراباتی
از آنجایی که ناگهان مسیرهای منتهی به پاسارگاد مسدود شد تا احتمالاً کسی نرود آنجا و سر و صدا کند و آرامش کوروش را بخراشد و او را ازخواب بیدار کند، تنها راه ارتباطی او با بقیه، از طریق همین گروههای تلگرامی است؛
کوروش: عشقا بیدارید؟!
اشکدوم: مگه تو نخوابیدی؟!
کوروش: نه یه مدته اینسومنیا گرفتم.
اشک دوم: چه مریضی باکلاسی داری، من نهایتاً حساسیت فصلی بگیرم و اشکمدر بیاد.
کوروش: تمام سپاسم از آن کسی است که به من نیازی نداشت اما فراموشم نکرد!
ویلیام شکسپیر: داداشی جسارتاً این جمله برای منه!
کوروش: اى پسرمن نیکوکار باش نه بد کار، زیرا زندگانى انسان جاودان نیست و هیچ چیز از کردار نیک لازمتر نیست.
ویراستار روزنامه: نیست درست نیست، «است» بهتره!
کوروش: میذارید دو کلمه حرف بزنم یا بیام براتون؟!
آریا کوروشی: آقای کوروش، آیا به نظر شما درست است که ما نتوانیم به مراسم سالانه بیاییم؟!
کوروش: اگه این جمله رو نمیگن مال خودشونبوده باید عرض کنم من هر از چند گاهی دوست دارم جادهسازی کنم، اغلب هم روز جهانیخودم، دست به کلنگ میشم!
پروفسور سمیعی: با سلام، پروفسور مجید سمیعی هستم، یک گروه توپ و باحال زدم که براتون عکس از آخرین کوبلنهای طرح کوروش کبیر زدم، اگه آریایی هستی عضو شو، تازه یه سری جملات خفن براتون میذارم که اگه مغرور باشید به دردتون میخوره، بوس بوس!
حسین پناهی: کوروش سلام خوبی؟! خبرداری من جمله جدید چیزی گفتم یا نگفتم؟! یه مدته پروفایل اینستاگرامم رو به روزرسانی نکردم، دمتون گرم، من برم مسواک بزنم و بخوابم!
روازاده: سلام به همه عشقا، پیرو پیغام قبلی فردی به نام حسین پناهی باید بگم که مگه حیوونها مسواک میزنن که ما مسواک بزنیم؟!
تتلو: داداشی تو کجا بودی تا حالا؟! چرا به فکر من نرسید این جمله رو بگم؟ اه!
دکتر شریعتی: بچهها راستی جریان وزیر علوم به کجا رسید؟!
پروفسور سمیعی: با سلام من مجید سمیعی هستم، اگه مغرور هستی عضو این گروه بشو تا جواب سؤالت رو بگیری!
اشک دوم: یکی بیاد اینرو از گروه حذف کنه.
پروفسور حسابی: اگه برای وزارت علوم روی من حسابکردید باید بگم شرمندهام، من سرم شلوغه اما اگه خیلی اصرار دارید وزیر علوم میشم.
کوروش: آقای الهام! انقدر پروفایل فیک درست نکن، شرمت باد، همه تون برید میخوام بخوابم!
قال الامام علی(علیهالسلام):
ألا لا یَستَحْیِیَنَّ مَنْ لایَعْلَمُ أن یتَعلَّمَ، فاِنَّ قیمَةَ کلِّ امْرِیءٍ ما یَعْلَمُ.
«من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 394»
امام علی(علیهالسلام) فرمود: آگاه باشید! مبادا کسی که جاهل است از آموختن علم و دانش شرم و حیا کند، پس به درستی که ارزش هر انسان به میزان علم اوست.
-
عدد
-
نگاره
-
مسجد خسروآباد؛ نگینی قاجاری در دل گروس بیجار
-
علیزاده و معتمدآریا در «هنر و تجربه»
-
بر ما چه گذشت؟
-
تجلیل از سالها فعالیت در حوزه نشر
-
تاریخ کسی را نادیده نمیگیرد
-
عشق و دیگر هیچ
-
شعر او شعری است ماندگار
-
آواز رنگها و رنج ها
-
کوروش درخواست خواب دارد!
-
سخن روز